معرفی شهید :
شهرستان نکا
کد خبر : 3522
تاریخ و زمان ارسال : 1394/10/04 - 20:37:33
تعداد بازدید : 3599
محمدرحیم بردار به عنوان هشتمین و آخرین فرزند خانواده حاج قربان بردبار، در اول اسفند سال 1340، در شهرستان نکا چشم به دنیا گشود. پدرش فردی مؤمن، متدیّن و کشاورز بود و از این طریق امرار معاش می کرد.
شهید محمدرحیم بردبار
نــام پـــدر : قربان
تاریخ تـولـد : 1340/12/01
تاریخ شهادت : 1365/04/13
محـل تـولـد : نكا


مشخصات
کشور ايران استان مازندران شهرستان نكا
بخش   شهر   آبادی  
وضعیت تاهل متاهل جنسیت مذکر دین اسلام‌‌
مذهب‌‌ شیعه عضویت سپاه - كادر یگان لشگر 25 کربلا
تحصیلات متوسطه رشته تحصیلی نامشخص مسئولیت سردار
نام مادر راضیه شفیعی شغل
رسته فنی و مهندسی تخصص

شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت 1365/04/13 محل شهادت 0 عملیات عملیات کربلای1
موضوع شهادت جبهه نحوه شهادت بمباران هوایی و اصابت ترکش

شناسنامه تدفین
کشور ایران استان مازندران شهرستان نكا
بخش شهر نکا آبادی
تاریخ تدفین 1365/04/19 گلزار نکا    
محمدرحیم بردار به عنوان هشتمین و آخرین فرزند خانواده حاج قربان بردبار، در اول اسفند سال 1340، در شهرستان نکا چشم به دنیا گشود. پدرش فردی مؤمن، متدیّن و کشاورز بود و از این طریق امرار معاش می کرد. محمدرحیم در سن هفت سالگی به دبستان طوسی نکا رفت و مشغول به کسب علم و دانش شد و این مقطع را با موّفقیّت و نمرات بسیار عالی سپری کرد. در همین سنین بود که کلام وحی (قرآن) را در مکتب خانه فرا گرفت و از کودکی با قرآن مأنوس شد. دوران راهنمایی را در مدرسه داریوش سابق گذراند و برای ادامه ی تحصیلات به ساری رفت و در مدرسه ی 17 شهریور فعلی ساری، در رشته ی علوم تجربی مشغول به تحصیل شد. در دوران راهنمایی بود که از طریق برادران بزرگ ترش و تعدادی از روحانیون، با افکار و اندیشه های حضرت امام آشنا، و فعّالیّت های انقلابی اش بر علیه نظام شاه را آغاز کرد. او با کمک روحانیون و دوستانش در شکل گیری تظاهرات و راهپیمایی ها، شعارنویسی و پخش اعلامیه ها نقشی بسزا داشت؛ به گونه ای که در آن دوران، دستگاه تکثیر را خریداری کرد و اعلامیه ها را تکثیر و در سطح شهر نکا، بهشهر و حتی ساری پخش و توزیع می کرد. در جلسات مذهبی حضوری فعّال داشت. شجاعت و صراحت لهجه اش او را تا جایی پیش برد که در مقطع دبیرستان در زمان دولت شریف امامی، مقابل مدیر دبیرستان ایستاد و شروع به شعار دادن کرد و جو مدرسه را به هم ریخت.
شهید بردبار از کسانی بود که کلیشه سازی تصویر امام را با تبحّر و مهارت خاصی روی دیوارهای شهر انجام می داد.
او فردی بسیار مهربان، دلسوز، با محبت، متواضع، شجاع و نترس، امانتدار و حافظ اسرار، بسیار وقت شناس و منظم بود و به انجام واجبات و ترک محرمات اهمیت خاصی می داد. همیشه سعی می کرد پس از نماز، مستحبات را انجام دهد.
برادرش نقی بردبار می گوید: «محمدرحیم بسیار بردبار، صبور و ساده زیست بود و علاقه ی خاصی به ائمه اطهار و اهل بیت (ع) داشت. همیشه سعی می کرد در مراسم های مذهبی و عزاداری سیّد الشّهداء و ائمه اطهار شرکت کند».
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج به عضویت بسیج درآمد. در زمان تحصیل بود که غائله ی جنگ های گنبد و کردستان روی داد؛ لذا او نیز به کردستان رفت و مدتی آنجا بود. پس از شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. خواهرش زهرا
می گوید: «او آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی را مطالعه می کرد. مقلّد امام خمینی (ره) بود و دستورات ایشان را بدون چون و چرا انجام می داد و به روحانیون متعهد احترام
می گذاشت».
برادرش نقی می گوید: «وقتی محمدرحیم به مرخصی می آمد، قبل از هر کاری اول به
خانواده های شهدا سرکشی می کرد تا ببیند مشکلات و نیازمندی های آن ها چیست؛ سپس به خانواده اش سر می زد».
این سردار نکایی در سال 1362 ازدواج کرد که ثمره ی این پیوند مقدس، دو فرزند به نام های «محمدرضا» و «رُحما» می باشد که فرزند دخترش پس از شهادت ایشان به دنیا آمد.
شهید بردبار در بخش هایی مثل فرمانده گروهان سپاه مریوان و مهاباد، مربّی تخریب، مربی آموزش و فرمانده گردان تخریب خدمات ارزنده ای در طول دوران جنگ انجام داده است. وی در تیر ماه سال 1361 ، پس از اعزام به منطقه ی جنوب، واحد تخریب لشکر 25 کربلا را بنیان نهاد و به عنوان مسئول تخریب تیپ در عملیات رمضان شرکت کرد. این سردار شهید آن قدر شیفته ی جبهه و جنگ بود که دائم در جبهه ها حضور داشت و اگر برای مأموریت یا مجروحیت به مرخصی می آمد، پس از استراحتی کوتاه سریع به منطقه برمی گشت.
همسرش، خانم فیروزی می گوید: «ماه ها می شد که ما او را نمی دیدیم و فقط با دریافت نامه از سلامتی اش باخبر می شدیم.
به همین دلیل همسر و فرزندش برای زندگی به اهواز پایگاه شهید بهشتی رفتند، ولی نزدیک شدن به او نیز افاقه نکرد و او بیشتر وقت را در مناطق عملیاتی و با نیروهایش سپری
می کرد.
شهید بردبار قاطعیت ویژه ای در آموزش رزمندگان داشت. قبل از عملیات والفجر 8 ، از فرماندهی وقت لشکر 25 کربلا خواست تا عذر او را پیرامون پذیرش سمت فرماندهی تخریب بپذیرند تا او بتواند همانند دیگر نیروها در عملیات ها شرکت کند، اما با مخالفت فرماندهی مواجه شد.
وی 4 بار از ناحیه ی پا، کمر و سر در مناطق رقابیه، پنجوین و فاو مجروح شد. یک بار نیز بر اثر بمباران شیمیایی، کل بدنش شیمیایی شد؛ امّا نه خانواده و نه مجروحیت، هیچ کدام مانع رفتن او نشد. سرانجام این سردار رشید نکایی در عملیات غرورآفرین کربلای (1) شرکت کرد و برخلاف هر بار که معبر را برای عبور رزمندگان باز می کرد، این بار معبر شهادت را برای خود گشود و در روز جمعه 13 تیر سال 65 در حالی که برای اقامه ی نماز وضو ساخته بود؛ بر اثر اصابت ترکش در بمباران هواپیماهای عراقی، شهد شیرین شهادت را در مهران نوشید و پس از 6 سال حضور مستمر و فعّال در جبهه های نبرد به لقاء حق شتافت.
 
 

با سلام و درود بر منجی عالم بشریت، آقا امام زمان (عج) و نایب برحقش امام خمینی.
اینجانب محمدرحیم بردبار به ادای تکلیف، لازم دانستم چند مطلبی عنوان نمایم:
خداوندا! در راه تو تحمل مشکلات و مصائب لذت بخش است، اگر کمک مان و یاریمان کنی. بارالها! من با دیده ی باز به راهی قدم گذاردم که نهایت آن را رسیدن به تو و به وجه تو دانستم. دشمنان گمان نکنند که یک رزمنده مسلمان در راهی که انتخاب کرده است، با شک و تردید می نگرد. ما به راهی که انتخاب کرده ایم در پشت سر امام امت و آقا امام زمان (عج) و با استواری و اتکال بر خدای تعالی ایستاده ایم. چه در این دنیای فانی و گذرا و چه در آن سرای جاوید؛ انشاءا... که هر کس در روز قیامت با امام خویش و پشت سر او حسابرسی می گردد، و من با یقین به این مطلب در این راه گام گزاردم.
خداوندا! قلبمان را به ذکر خویش اطمینان بخش و در این راه خالصمان گردان.
برادران و خواهران! انقلاب خونبار اسلامی به ما آنچه را که نداشتیم عطا کرد. عزّت و شوکت اسلامی و انسانی به ما داد و دشمنان اسلام را خوار و زبون ساخت. این محقّق نمی گردد، مگر لطف و رحمت خداوند شامل حالمان گشته و نتیجه خون های پاکی است که فرزندان عزیزتان به پای این درخت تنومند ریخته اند. انقلاب اسلامی با حماسه ها و مجاهدت ها و تحمل مشکلات و مصائب به اینجا رسیده است و آنچه که بر مسئولیت مان در قبال این انقلاب می افزاید نیز همین است. شکی نیست که وفاداری به شهدای عزیز را با پیمودن راهشان و هدفشان باید ثابت کرد و باید بدانیم که هر چه دشمنان اسلام و انقلاب بر ما فشار بیشتر بیاورند، باید به حقانیت راهمان مطمئن تر و بر صراطمان صابر و مقاوم باشیم.
برادران و خواهران! باید بدانیم که آنچه از انقلاب اسلامی به ما رسیده است مرهون الطاف و رحمت بیکران الهی است و وجود رهبر کبیر انقلاب اسلامی که به راستی قلب تپنده ای است برای این امت و انقلاب. بارالها! ما به راهی می رویم که امام خمینی روحی له الفدا می روند که یقین داریم راه امامان (ع) و پیامبر اکرم (ص) است. پس چه ابائی از شهادت که به راستی ارثی است از اولیا خدا و ما آن را با آغوش باز پذیراییم.
خداوندا! امام امت ما را، که هر چه داریم از رحمت وجود ایشان است، تا انقلاب و استقرار دولت یار، حضرت مهدی (عج) و در کنار ایشان محافظت بفرما.
آنانی که این انقلاب را نمی فهمند و معتقد به آن نیستند، باید بدانند که این انقلاب نیز حجتی است برای آنان که مطمئناً در روز قیامت مؤاخذه خواهند شد که چه کاری برای این انقلاب کرده اید؟ ما از دشمنان اسلام و انقلاب انتظار مساعدت و همکاری نداریم و آن چه ما را به هدفمان، آن هدفی که اولیا و پیامبر عظیم الشأن (ص) ما داشت، نزدیک تر می کند، وحدت کلمه و وحدت فعل است. چگونه ممکن است که هر صبح و شام بگوییم خداوندا! تو را بندگی
می کنیم و فقط از تو یاری می خواهیم. (ایاک نعبد و ایاک نستعین) دستمان را به طرف بیگانگان دراز کنیم؟ وقتی بخواهیم مستقل باشیم باید مشکلات و مصائب را تحمل کنیم و با صبر و استقامت، مشت محکمی به دهان شرق و غرب و ایادی داخلی آنان بزنیم و بدانیم که هر عمل خیری و هر مقاومتی در راه خداوند بدون اجر نخواهد ماند که خداوند خود فرمود: (فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره) حتی ذره ای کار نیک به حساب می آید.

خواهرم، برادرم:
شمایی که فرزندانتان، فرزندی از انقلابند با خون وضوی عشق می سازند و به لقاء حق
می شتابند، و از فراقشان در سوگ و گریه می نشینید، باید بیش از هر کس دیگر در مشکلات و سختی ها که لازمه یک انقلاب اسلامی است (که همه قدرت ها را نفی می کند و به خداوند و قدرت بالقوه مردم که در ما قرار داده است، متکی است)، از خود صبر و شکیبایی نشان بدهید، چرا که به گواه تاریخ این مستضعفین بودند که برای احقاق حق خود خون دادند و اکنون نیز تاریخ صدر اسلام تکرار گشت و از این پس نیز ما باید برای حفظ و حراست اسلام عزیز خون بدهیم و به قول امام بزرگوار تا مستکبر هست، مستضعفین باید خون بدهند، چرا که تنها سلاح برنده و کارساز ما مستضعفینی که خداوند در اختیارمان قرار داد، همین است که باید نثار اسلام کنیم.
خداوندا! تو شاهدی که این امت شهید پرور از هیچ کوششی در این راه دریغ نکرد و نخواهد کرد انشاا...، و همیشه در راه رضایت و خشنودی تو و استقرار کلمه (لا اله الا الله) در همه جهان به راهش، با قدرت و شوکت روز افزون ادامه خواهد داد. ما باید بدانیم که انقلاب با از خودگذشتگی و پشتکار ما می تواند به اهداف عالیه خود برسد و راحت طلبی و کار را تمام شده فرض کردن، باعث ضربه خوردن توسط دشمنان انقلاب، که همیشه در کمین آنند، خواهد شد. باید چشمان ما به لبان گوهربار امام خمینی (روحی له الفدا) دوخته شود تا هر کاری که ایشان امر فرمودند، انجام دهیم و اطمینان داشته باشیم سعادت دنیوی و اخروی ما در آن است؛ اگر بخواهیم در روز قیامت در نزد رسول خدا (ص) روسیاه نباشیم.
بارالها! ما که نمی توانیم شکر این همه نعمت های بیکران تو را به جای آوریم. پس این اعمال ناقابل ما را به کرم و لطف خویش قبول بفرما و امام زمان (عج) را از ما خشنود و ما را جزء سربازان حقیقی آن حضرت قرار بده. امام امت، این قلب تپنده انقلاب را در پناه خود حفظ فرما. خانواده معظّم شهدا، این چشم و چراغ ملت را در مشکلات و در فراق عزیزان خود ثابت و مقاوم بگردان (آمین یا رب العالمین).

پدر و مادر مهربانم:
امیدوارم در پناه ایزد یکتا همیشه در صحت باشید و با صد بوسه بر دست و پایتان امیدوارم که مرا ببخشید. البته می دانم که فرزندی نبودم که در کارها به شما کمک و همکاری نمایم؛ بلکه در زندگی مشکلات و زحمت برایتان فراهم کرده ام. امیدوارم دست بوس شما در قیامت باشم و خداوند مرا قبول کند؛ هر چند بنده ای گناهکارم، ولی امید به فضل و بخشش خداوند غفّار دارم.

برادران و خواهران من:
امید دارم که مرا به بزرگی و بزرگواریتان ببخشید، اگر به حضورتان جسارت کردم. امیدوارم که با دعا، خداوند از گناهان من درگذرد و کارهای مرا به فضل خویش قبول کند انشاا....
فرزندان خود را با آرمان و اهداف شهدا و امام امت و بالاخره اسلام عزیز آشنا کنید و تعهّد اسلامی خویش را در قبال آنان انجام دهید انشاا...
پدر بزرگوارم! در این مدت که در جبهه بودم قضای روزه دارم و همچنین چند روز کفاره روزه نیز دارم. نماز را از آن موقع که بر من تکلیف شد، به طور کلی هر چند مدتی که تشخیص داده اید، بدهید. امیدوارم که خداوند مرا ببخشد و اعمالمان را قبول کند. اگر جسدم در دسترستان قرار گرفت، در هر جایی که تشخیص داده اید، به خاک بسپارید. البته در جمع قبور شهدا باشد، بهتر است. مالی که ندارم؛ آن چه که هست در اختیار همسرم قرار گیرد. از کلیه دوستان و آشنایان خصوصاً خانواده معظّم شهدا که ما هر چه داریم از فداکاری و ایثار این عزیزان داریم، معذرت می خواهم که نتوانستم در خدمت شان باشم. امید عفو و محتاج دعای خالصانه تان می باشم. امیدوارم که خداوند از تقصیرات و کوتاهی مان درگذرد انشاا...
همسر مهربانم:
در این مدت زندگی با شما کمالات زیادی را کسب کردم و آن روایت رسول اکرم (ص) که: «ازدواج نصف ایمان است»، به آن رسیده ام. هر چند در این مدت کسی نبودم که بتوانم آن طور که باید و شاید به وضع زندگی برسم و از این جهت از همسر عزیزم معذرت می خواهم و امیدوارم در آن سرای جاوید اجر شهدا را داشته باشید. اگر نتوانستم در این مدت به شما خدمت کنم، در آن سرای جاوید خدمتتان را جبران کنم به اذن الله. اگر خداوند مرا مورد مغفرت و فضل خوش قرار دهد که امید به بزرگی و غفران خداوند دارم. همسرم اگر خداوند به ما فرزندی عطا کرد، البته می دانم آن طور تربیت می کنید که اسلام گفته است و خداوند خشنود باشد، آرمان شهدا و شداید و مصایب وارده و تحمل و صبر پدران و برادرانش را که به لقاء خداوند رسیدند، برای او همیشه عنوان کنید و تشویق و ترغیب کنید که همین راه را ادامه دهد که جز این راه، مرضی خداوند و شهدا نخواهد بود. نام نیکویی که منصوب به حضرت معصومه (ع) و یا حضرت امام رضا (ع) باشد، برایش انتخاب کنید. امیدوارم شما نیز در امور فقط به خداوند توکل کنید که مؤمنین و مؤمنات چنین ورد زبانشان است: «وَ من یتوکل علی الله فهو حسبه» صبر و استقامت، نجابت و پارسایی شما، مکمل شهادت من است که مطمئناً در شما تاکنون دیده ام و امیدوارم بعداً نیز در همه امور داشته باشید. راجع به زندگی خود نیز در آینده، آنچه که فقط اسلام و قرآن و امام امت در امور حکم می کنند، انجام دهید که این مطلب برایتان سعادت دنیوی و اخروی به دنبال خواهد داشت. سعی کنید در کارها با پدرم مشورت کنید که پدرم فردی است که اسلام و قرآن را می خواهد و به عرف غلط و غیر اسلام معتقد نیست انشاا...
«والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین»


نامه شهید به همسرش:
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که به ما نعمت بی کران و هستی اعطا کرد و دو صراط خود و جهاد در راه خود، هدایت و توفیق نصیبمان کرد. عزیزم، همسرم، شما در عین اینکه همسر سکینه و صبور و خوبی هستی، همسنگرم نیز هستی؛ سنگری که رسول خدا آن را با اهمیت خواند؛ یعنی مجاهده با نفس.
عزیزم، همسرم و نور چشم فرزندم:
نامه تان رسید و بسیار خوشحال شدم. هر چند کوتاه بود، ولی مفید. خب امیدوارم که انشاا... همیشه جواب مثبت باشد. محمدرضا را از جانب من هر روز و هر موقع که به یاد من هستی ببوس. دلم هم کمی برایش تنگ شد و امیدوارم که اگر لَج کرد، او را نزنی. حاج آقا هم خبر سلامتی تان را آورد. حال من هم بسیار خوب است. البته به جز دوری تان مسئله دیگری ندارم که آن هم با توکل به خدا لذّت بخش است.
برای مان و همه رزمندگان دعا کنید و انشاا... که با دعای خیر امام و توجه امام زمان (عج) به زودی به کربلا برویم.
دوستتان دارم.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
نظرات بینندگان :
نظر شما :
 
فیلدهای ستاره دار را پر کنید .
نام
ایمیل
نظر *
 
گزارش تصويری
عباس آباد - حسین ابراهیمی
علی نوری
طبیعت بهشهر
محمد آباد
پيام روز
تابلو اعلانات
نظرسنجی
آمار سايت
افراد آنلاین :
7
بازدید امروز :
457
بازدید دیروز :
1762
بازدید کل :
4802086